جدول جو
جدول جو

معنی سبب سوز - جستجوی لغت در جدول جو

سبب سوز
وسیله سوز، اسباب سوز
متضاد: سبب ساز، وسیله ساز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبب سوزی
تصویر سبب سوزی
نابود کردن سبب، برای مثال در سبب سوزیش من سوداییم / در خیالاتش چو سوفسطاییم (مولوی - ۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبب ساز
تصویر سبب ساز
سازندۀ سبب، به وجودآورندۀ سبب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبب سازی
تصویر سبب سازی
ساختن سبب، ایجاد وسیله، عمل سبب ساز
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بَ)
نابود کردن سبب. از میان بردن سبب:
از سبب سازیش من سودائیم
وز سبب سوزیش سوفسطائیم.
مولوی.
در سبب سازیش سرگردان شدم
وز سبب سوزیش هم حیران شدم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
عمل سبب ساز. وسیله سازی:
از سبب سازیش من سودائیم
وز سبب سوزیش سوفسطائیم.
مولوی.
در سبب سازیش سرگردان شدم
در سبب سوزیش هم حیران شدم.
مولوی.
رجوع به سبب شود
لغت نامه دهخدا
(بَرْ، رَ)
عیب سوزنده. ازبین برندۀ عیب. سوزندۀ نقص و عیب:
خامشی او سخن دلفروز
دوستی او هنر عیب سوز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + سوز، که سوز ندارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبب ساز
تصویر سبب ساز
بوجود آورنده سبب
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که لب را بسوزاند داغ: چایی باید لبریز و لب سوز و لب دوز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب سوز
تصویر لب سوز
داغ
فرهنگ فارسی معین
وسیله ساز، مسبب
متضاد: سبب سوز، خدا، خداوند
فرهنگ واژه مترادف متضاد